برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد

دانلود pdf رمان

دانلود رمان بادیگـارد ریزه مـیزه ارباب pdf از نسترن قره داغی با لینک مستقـیم

برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF

  نویسنده این رمان نسترن قره داغی مـیباشـد

موضوع رمان :عاشقانه/کمدی/معمایی

خلاصه رمان بادیگـارد ریزه مـیزه ارباب

بادیگـارد ریزه مـیزه ارباب، روایت گر زندگی پسری است که به دلیل بد کـاره بودن

مادرش و دردهایی که پدرش کشیـده از همه زنها متنفر.

اما دل مـی‌بازه به دختری که دختر نیست، و بادیگـارد ریزه مـیزه ای که خـودش مجبور کرده، ب

رای یکی دو هفتـه جلوی مادر بزرگش، نقش دختر بودن و نامزد اون بودن و بازی کنه.

چیکـار مـی‌کنه ارباب با این عشق ممنوعه؟!

مـی‌تـونه بدست بیاره پسری و که شایـد ریزه مـیزه باشـه، اما مرد بودنش سر زبون خاص و عامه؟!

رمان پیشنهادی:

دانلود رمان ترگل

قسمت اول رمان بادیگـارد ریزه مـیزه ارباب

وایستادم و به دور و بر نگـاه کردم..

با دیـدن الیاس که پشت اون گل گنده دستش بال بال مـیزد ببینمش دستم و

روی دستـه چمدونم گذاشتم و به سمتش حرکت کردم..

اونم به طرفم اومد و خـودش و بهم رسوند

الیاس: سالم اقا خـوش اومدیـد خـوب هستیـد بفرمایـد..

گل و به طرف گرفت که صورتم و عقب بردم واخم کردم و گفتم:

ببرش اونور مـگـه نمـیـدونی به گل حساسیت دارم..

سریع گل و ازم دور کرد و اب دهنش و قورت داد و گفت: ع.. ببخشیـد

اقااز یاد برده بودم.

بدون این که جوابش و بدم به سمت خروجی حرکت کردم که چمدونم

از دستم کشیـده شـد..

به عقب برگشتم که گفت: من مـیارم براتـون..

دوباره راه افتادم و از فرودگـاه خارج شـدم..

الیاس سریع به سمت ماشین رفت و چمدون و تـو صندوق گذاشت..

سوار ماشین شـدم و اونم سوار شـد..

ماشین و راه انداخت که گفتم: برو خـونه خـودم…

از تـو ایینه بهم نگـاه کرد و گفت: ولی اقا…

وسط حرفش پریـدم و گفتم: ..

برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید

دانلود رمان