دانلود رمان عشوه گر (جلد دوم) با لینک مستقیم بدون دستکاری و سانسور
دانلود رمان عشوه گر (جلد دوم) از مریم پیروند با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع رمان :
رمان عشوه گر ۲ به قلم مریم پیروند، فصل اول عشوهگر مربوط به داستان یزدان و آوا بود که بعد از چالشهای زیادی بالاخره به وصال هم در اومدن اما فصل دوم، یوسفی که برادرِ یزدانه و آتنایی که دختر شونزدهی سالهی آواست و ناخواسته در جشن عقد مادرش عاشق…
خلاصه رمان عشوه گر
بوی غذای خوش طعم و عطری فضای خونه رو پر کرده بود. از پله ها پا یین رفتم. آوا طبق معمول با سروصداهاش سعی داشت نظم خونه رو برقرار کنه. – پویا پاشو یه سر به کتابات بزن. اون پلی استیشن اگه زبون داشت تا حالا جیغش دراومده بود. یکم بذارش زمین. – می رم مامان. درسام زیاد نیستن شب کامل شون می کنم. -هی میگی شب، پاشو الان کاملشون کن. وای آرامش تمام خونه رو گند زدی، یکم مراعات کن مادر. از صبح تا شب باید خرت و پرتای تورو جمع کنم. – دارم به دخترم غذا می دم مامانی. خب گشنشه. – از صبح تا شب گشنشه یعنی؟ فقط بلده غذا بخوره. هوف، از دست تو یزدان،
همش به فکر خودتی یه ذره کمک کنی به غرور و ابهتت برنمی خوره. یزدان تازه از حموم بیرون اومده بود و داشت حوله رو روی موهاش می کشید.- کم غر بزن رو بچه ها. هم خودتو خسته می کنی هم اینارو. انقدری که تو غر می زنی، بچه ها سرو صدا و شیطنت ندارن. نگاهش به من افتاد. لباس پوشیده داشتم از پله ها پایین می رفتم. اخم ریزی کرد و پرسید: کجا می خوای بری؟ جوابش رو ندادم. اونقدر ازش ناراحت بودم که دوست داشتم یه روز سر فرصت فکش رو پایین بیارم. آوا هم نگاهش به من افتاد. با اسباب بازی هایی که از آرامش جمع کرده بود بی حرف ایستاد و نگاهم کرد.
از آخرین پله هم پایین رفتم. آوا سریع گفت: – ظهر که چیزی نخوردی شام بخور بعد برو. الان میزو میچینم. بند ساعتم رو روی دستم مرتب کردم و با اخم جواب دادم: -نمی خورم. یزدان پوزخندی زد. – بیا عامو بیا ،مثل بچه ی آدم رفتار کن بفهمیم چه مرگته . یکیبه اسب نزن یکی به نعل. – خفه. آوا جا خورد که اینجوری به یزدان توپیدم. اگرچه به بگومگوهای ما عادت داشت ولی مثل همیشه برای دفاع از یزدان پیشقدم شد. – تو چته یوسف؟ این چه طرز حرف زدن با داداشته؟ -به یزدان توپیدم به تو که نگفتم! -وا! معلوم هست چِت شده؟ – به تو چه. مثل لبو قرمز شد و گر گرفته گفت: – خجالت بکش…