دانلود رمان داناوان با لینک مستقیم pdf بدون سانسور
دانلود رمان داناوان از کیمیا وارثی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع رمان :
رائیکا داناوان پلیس تازهکارِ شهر فینیکس، مأموریت پیدا میکند تا برای مراقبت از یک دختر پانزدهساله و همچنین بررسی جنایتها و قتلهای پیدرپی، به شهر متروکهی جروم سفر کند و در عمارتی قدیمی مستقر شود. اما این شهر متروکه، بوی خون میدهد. بوی خون انسانهایی که توسط هیولاهای در کمین نشستهی آنجا، به قتل رسیدند؛ اما مشکل اساسی فقط هیولاها نیست. رازهای بزرگتر و خونینتری وجود دارد که داناوان با دانستن آنها، خودش را تقدیم شیطان خواهد کرد!
خلاصه رمان داناوان
در حال دیدزدنه طبقه سومی بودم که کاملاً تاریک بود و هیچی معلوم نبود که خانم دیکسی به سمت دری انتهای راهرو و کنار پنجره رفت، اون رو باز کرد و گفت: این اتاق خواب توا. و کنار رفت تا من داخل بشم به طرف خانم دیکسی رفتم و از بیرون اتاق سرکی کشیدم و بعد داخل شدم. نگاهی به اتاق بزرگ و تخت دونفره ی قدیمیش انداختم. تخت بزرگ بود و سایه بون بلندی داشت که توری نازک و شیری رنگ از اون آویزون شده بود. روتختی و ملحفه ای تمیز و مرتب و سفیدرنگی هم روی تخت بود. همچنین میز توالتی سفیدرنگ هم اونجا
بود که روش چندین عطر و رژ دیده میشد. مطمئناً برای من نبودن دوتا در هم داخل اتاق بودن که قطعاً حموم و دست شویی هستن کمدی قدیمی و تیره رنگ هم گوشه ی اتاق وجود داشت و دکوراسیون اتاق با یه پنجره و یه تراس کوچیک، به پایان می رسید! از نظر من اتاق خیلی افسرده بود دیوارها آجری نبودن؛ اما کاغذ دیواری ای که براشون کار شده بود تیره بود و نور خیلی کمی که از چراغ دیواری می تاپید، اتاق رو دلگیر می کرد و این دل من رو میزد. برگشتم سمت خانم دیکسی که گفت: فکر نکنم به چیزی نیاز پیدا کنی اما باز هم اگه چیزی لازم
داشتی میتونی من رو طبقه ی پایین پیدا کنی. سر تکون دادم و بعد پرسیدم: من کی میتونم جناب پیترسون رو ملاقات کنم؟ جوابم رو داد: تو فردا لرد ویلیام رو به اتفاق دخترشون آنجل ملاقات خواهی کرد. متعجب و گیج پرسیدم: لرد؟ _بله لرد. ویلیام در واقع ایشون ارباب همه ی ما هست و به همین دلیل لرد صداشون می کنیم. همون طور که فکر می کردم؛ پس اون انگار علاوه بر به سهامدار موفق یه لرد هم هست خطاب به خانم دیکسی گفتم: درسته از کمکتون متشکرم. اون لبخندی زد و از اتاق خارج شد و بعد در رو بست. نفس عمیقی کشیدم و برگشتم.