دانلود رمان جاری خواهم ماند اثر مهلا. خ بدون سانسور pdf بدون سانسور

دانلود رمان جاری خواهم ماند از مهلا. خ با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

اسیر شده‌ام. اسیر احساسی بی‌نام و نشان. اسارتم زندگی بی دغدغه‌ام را نابود می‌ساخت و دغدغه ها، یکی پس از دیگری در جای جای زندگی‌ام مستقر می‌شدند و خودی نشان می‌دادند. تسلیم شده‌ام. تسلیم این حس گمنام…

خلاصه رمان جاری خواهم ماند

شهریار؛ نگاه پر از غصه‌ام را به پدر دوختم. به اویی که بی رمق روی تخت دراز کشیده و با بیماریش دست و پنجه نرم می‌کرد. چشمانم گرم و قلبم فشرده شد. دست مادر روی کمرم نشست. _دو سه روزیه که حالش بدتر شده. برای همین پدربزرگت زنگ زد که خودت رو زودتر برسونی. پلک فرو بستم و انگشتانم روی پلک هایم فشرده شد. می‌ترسیدم این چشمان گرم و تر کار دستم بدهد. هیچکس بهتر از من نمی‌دانست که پدرم بیشتر از بیماری روحی و روانی رنج می‌برد تا جسمانی.

بیماری که به جان جسمش هم افتاده و تا از پا نمی‌انداختش، بیخیال نمی‌شد. _باز چی شده که به این حال و روز افتاده مادر من؟ از خودم متنفر می‌شم وقتی اینجوری می‌بینمش. قطره اشکش را پاک کرد و هر دو دستش دور کمرم حلقه شد. شاید من هم به این آغوش احتیاج داشتم که بلافاصله دستانم به دورش پیچیده شد. _چرا خودت رو سرزنش می‌کنی مامان جان. چه ربطی به تو داره آخه.برو مادر، برو یکم استراحت کن. فردا صبح اثر دارو ها از بین رفته و می‌تونی با پدرت صحبت کنی. باشه؟ برو.

_نه من امشب پیشش می‌مونم مامان. تو بیشتر از من به استراحت احتیاج داری. کف دستش روی گونه‌ام نشست و انگشتانش قصد نوازشم را داشت. _تو کِی دیدی من بابات رو تنها بذارم آخه. برو مادر. برو یکم بخواب چشمات از بی‌خوابی باز نمی‌شه دیگه. برو حداقل خیالم از تو راحت باشه. در مقابل خواسته‌اش سری تکان دادم. خودش را عقب کشید و کنار پدر لبه‌ی تخت نشست. برای کی غصه می‌خوردم؟ برای خودم؟ برای پدر و مادرم؟ برای پدر بزرگ؟ یا شاید هم کژال! در اتاق را باز کردم و یک دور به تمام وسایلش نگاه کردم….

دانلود رمان جاری خواهم ماند اثر مهلا. خ بدون سانسور pdf بدون سانسور