دانلود رمان باران می بارد pdf رایگان pdf بدون سانسور

دانلود رمان باران می بارد از زینب رضایی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

صدای شلیک رعد و برق و طوفانی که می خواست تنه ی درختان را از جای بکند بر رعب و وحشت من می افزود. هوای نسبتا سرد پاییزی در کوچه های تاریک شب، ترسم را بیشتر می کرد. نزدیک در خانه ی طلایی رنگ می شوم. و انگشتم را روی زنگ خانه می گذارم. ولی تاریکی کوچه ها و نشنیدن صدایی زنگ حکایت از قطع برق دارد. کلافه تلفن همراهم را از کیفم خارج می کنم و شماره ی کامران را می گیرم. تلفن همراهم را نزدیک گوشم می آورم و با صدای رعد و برقی که دلم را می لرزاند سرم را درون شانه هایم پنهان می کنم.

خلاصه رمان باران می بارد

نگاهی به ساعتی مچی روی دستم می اندازم. هنوز یک ساعت تا شروع شیفتم باقی مانده بود ولی برای اینکه مقابل حس عاشقانه اش تسلیم نشوم از موقعیت کنونی فرار می کنم. -ببینید من و شما به درد هم نمی خوریم. دستش را جلو می آورد. کمی عقب تر می روم. دسته ی کیفم را می گیرد.-خواهش می کنم بمونید. هنوز حرف من تموم نشده. ناچار روی صندلی می نشینم. دست هایم را در هم قفل می کنم و منتظر می مانم تا حرف هایش را بزند.-من بعد از چند ماه رفتم سرکارم. می دونید اینو مدیون کی هستم سرم را به سمت چپ و راست تکان می دهم. -مدیون تو فریماه. من دم دمی مزاج نیستم

که به این زودی دل ببندم. چند ماه تو رو دیدم. حرکاتت را زیر نظر گرفتم. حرفات و اخلاقت نمونه ی دختری هست که می تونم روش حساب کنم. لبخندی تلخ می زند. -این که دلم روت حساب باز کرده رو دیگه نمی تونم کاری کنم. تو حس زیبایی تو خونه من جا گذاشتی فریماه. باز دسته ی فنجانش را میان دو انگشتش می گیرد و بالا می برد. جرعه ای می نوشد -در مورد من فکر کن فریماه. زود جواب نده! تو حق انتخاب داری ولی خوب انتخاب کن. من می دونم مجردی و هیچ کسی رو تو زندگی نداری. این ها رو از حرکاتت توی این چند ماه فهمیدم. پس در مورد من فکر کن. منتظر جوابت می مونم.

باشه خانمی؟ دست های عرق کرده ام را از هم جدا می کنم. -من نمی فهمم منظورتون از بودن کنار شما چیه؟ مکث می کند. خیره به تیله های عسلی اش می مانم. -دوست باشیم. همراه هم باشیم. اگه روحیات و اخلاقمون بهم خورد ازدواج می کنیم؟ چطوره؟ نگاهی به فنجان قهوه ی سرد شده و دست نخورده می اندازم. کامران مرد بدی نبود، بعد از چند ماه خوب توانسته بود مردانگی اش را نشان بدهد. ولی اینکه از قبل همسر داشت برای پذیرفتنش سخت بود. از روی صندلی بلند می شوم. چشمانش به دنبال من راه می افتد. -من باید برم آقای جم. فکر نمی کنم حرف دیگه ای مونده باشه. بلند می شود…

دانلود رمان باران می بارد pdf رایگان pdf بدون سانسور