دانلود رمان ویر pdf رایگان pdf بدون سانسور
دانلود رمان ویر از فیونا کول با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع رمان :
اولین باری که پول دادم تا در کلوب ویر ببینمش نمیدونستم دانشجوی منه. وقتی وارد کلاسم شد و لبخند سال اولیش رو دیدم می دونستم دیگه نباید به اون کلاب برم و از نگاه کردن بهش دست بکشم. اما نمی تونستم نرم کوچکترین چیز دربارش باعث میشد بیشتر بخوامش و وقتی فهمیدم اون هم منو میخواد وسوسه اش غیر قابل کنترل بود…
خلاصه رمان ویر
“اوکلین” از این وضعیت زنده بیرون میام. تا چند ماه دیگه این شعار منه دیشب تا دیر وقت توی کلاب کار می کردم و بعدش کلاس داشتم. الان هم دارم ساندویچ کره ی بادوم زمینی و مربا رو توی دهنم میچپونم در حالی که خودم رو به سمت دانشکده ی فیزیک می کشونم. روز اولی بود که میرفتم اونجا و حس یه آدم احمق رو داشتم که خیلی دیر کرده؛ مخصوصا که توی لحظات آخر، کارمند اداره ی بورسیه با سخاوتمندی من رو وارد لیست کرده بود. روز دوم کلاس ها بود و از همین الان خسته شده بودم، ولی باید به یاد بیارم که این هم میگذره و به این برنامه ی شلوغ دیوونه کننده عادت میکنم همین که در
بزرگ ساختمون کرم رنگ رو باز کردم با خودم فکر کردم شاید به دکتر پیرس برخورد کنم نمی تونستم از فکر کردن بهش دست بردارم چشم های پر نور آبیش رو به یاد آوردم که زیر موهای تقریبا مشکیش حتی درخشان تر هم به نظر می رسید… بهم خیره شده بود و با نگاهش سوراخم می کرد سعی کردم نادیده اش بگیرم؛ به خودم می گفتم حتما توهم زدم اون به همه ی دانشجوهاش همینطوری نگاه میکنه ولی نمی تونستم؛ غیرممکن بود که حسش نکنم. بخشی از من می گفت که شاید یه چیزی روی صورتم چسبیده چرخیدم تا از اولیویا بپرسم و اون یجوری نگاهم کرد که انگار سه تا چشم دارم و سریع
توجه اش رو به دکتر پیرس برگردوند نمی تونستم سرزنشش کنم. دکتر پیرس به طرز خارق العاده ای جذاب و جوون بود و اصلا توی اولین کلاس ترم دومم توقع همچین چیزی رو نداشتم همه اش برام سوال بود چرا اون استاد شده، ولی سریع فکرم رو خفه کردم به خاطر اینکه فکر کردم همچین آدم جذابی باید به زندگی مهمتر و بزرگتر داشته باشه حس حماقت کردم. خیلی مشتاقانه در مورد مباحث حرف میزد. قدرتی که داشت بیشتر حواس آدم رو پرت می کرد. حداقل کلاس باعث میشد حواسم رو جمع کنم؛وگرنه که دوست داشتم به حرکت دهانش موقع حرف زدن خیره بشم. امیدوار بودم…