دانلود رمان پادشاه خون اثر لیانا دیاکو نگارش قوی بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان پادشاه خون از لیانا دیاکو با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

مچ های سیاه و کبودم نگاه میکنم و باز هم سعی میکنم که بغضم رو عقب بزنم و روی کارم تمرکز کنم. لباس هام رو درست میکنم و میخوام تبلت ثبت سفارش رو بردارم که فرشته وارد کانتر میشه و با لبخندی گرم میاد جلو و بغلم میکنه، “تولدت مبارک غزل خوشگلم.” ازم فاصله میگیره و با یک نگاه به صورتم میفهمه که چه خبره. صورت گرد و بامزه اش میره تو هم و میاد جلو،و”نگو که دوباره با اون عوضی دعوا کردی.”

خلاصه رمان پادشاه خون

من رو رها میکنن تا بتونن سنگر بگیرن و جون خودشون رو نجات بدن. در حالی که هیچ ایده ای ندارم که کجا باید برم تو طول راهرو میچرخم و وارد اولین در باز میشم و فقط وقتی در رو میبندم میفهمم که تو یه طی شور خونه فسقلی بدون پنجره گیر افتادم. سعی میکنم قفسه ی آهنی که قدش از من بلندتر هست رو به زحمت از دیوار جدا کنم و جلوی در بذارم اما همین لحظه در با صدای بلندی میشکنه و تا ته باز میشه. جیغ بلندی میکشم و با تنها چیزی که دم دستمه سعی میکنم از خودم دفاع کنم.

یه جاروی دسته بلند کثیف که تو صورت مرد مهاجم که با لگد در رو شکونده و داخل اومده میشینه اما اون با یه حرکت دسته ی جارو رو میگیره و در حالی که داره اونو میندازه کنار با چندش میگه: “حالم بهم خورد.” با چشمایی گشاد شده بهش خیره میشم، ریش بلند روشنش تا سینه اش میرسه، پوست گندمی و آفتاب سوخته ی چروکی داره، قد بلنده و هزار جور زیور آلات عجیب از خودش آویزون کرده. کت جین مشکی با استیکرهای رنگی پوشیده و بهش میخوره که مسن باشه…

شاید اواخر ۵۰ سالگی و حتی بیشتر. با دقت نگاهم میکنه و گوشه ی لبش میره بالا، “سلام موش کوچولو.” با وحشت میخوام از کنارش رد شم اما فقط خم میشه و لحظه ی بعد جیغ میزنم و بهش مشت میکوبم اما هیچ کدوم تاثیری روش نداره. صدای تیراندازی حالا قطع شده و آه و ناله فضا رو پر کرده. باد خنکی که صورتم رو نوازش میکنه باعث میشه سرم رو به زحمت بالا بگیرم و ببینم از ساختمان خارج شدیم. فضای تاریک اطراف رو نور چراغ موتورهای زیادی که دور تا دور پارک شدند روشن کرده.

دانلود رمان پادشاه خون اثر لیانا دیاکو نگارش قوی بدون دستکاری و سانسور